رویای زیبا |
|||||||||||||||||
جمعه 31 خرداد 1392برچسب:هیاهوی زندگی, :: 14:8 :: نويسنده : علی
در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت ،
پنج شنبه 23 خرداد 1392برچسب: "دلم" بند کفش هایش را نبسته بود!, :: 13:2 :: نويسنده : علی
آنقدر برای دیدنت عجله کردم که هنوز،
"دلم"
بند کفش هایش را نبسته بود!
با همان حال، تمام دشت را دویدم تا به تو برسم؛
که مبادا پیش از من "ناز نگاهت" خریدار پیدا کند
آخر شنیدم که کسی میگفت:
شقایقها هم عاشق میشوند...!!!
عجب دنیایی شده.
کوچه ها را بلد شدم.. مغازه ها را..
و رنگ چراغ قرمزها.. حتی جدول ضرب را..
و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم..!!
اما گاهی میان آدم ها گم میشوم..
آدم ها را بلد نیستم هنوز. من يقين دارم كه برگ ،
آمدی
و آنقدر
محو تعبیر رویایم بودم
که انگار تو را
در بیداری خواب دیدم
رفتی
و تمام اتاقم
چنان عطر تو گرفت
که مست یادت دوباره
به خواب رفتم ...
برای من همین خوبه که با رویات می شینم
لحظه هایی هست که وقتی سخت دلگیری دردت
را در سینه ات فرو می ریزی تا آشکار نگردد
لحظه هایی هست که وقتی اشک در چشمانت حلقه زده،
بغض می کنی اما پشت لبخندی ساده پنهان خواهی کرد
لحظه هایی هست که وقتی دلت خیلی گرفته و می خواهی
درد دلت را فریاد بزنی از سنگینی بغضت نمی توانی
لحظه هایی هست که سخت، خسته می شوی از دست
کسانی که حرف هایت را نمی فهمند و باز چیزی نمی گویی
لحظه هایی هست که وقتی از تنهایی زمین گیر می شوی،
سرت را به دیوار تنهاییت می گذاری و باز هیچ نمی گویی
لحظه هایی هست که دلت می خواهد فریاد زنی
و خالی شوی از هر چه درد، ولی باز نمی توانی...
و لحظه ایی که سخت تر از تمام لحظه هاست.
لحظه ای که عادت می کنی به هر چه درد و چه سخت لحظه ایست..
آخرین مطالب پيوندها نويسندگان
|
|||||||||||||||||
![]() |